زنان بی سرپرست و بد سرپرست - بخش چهارم
- توضیحات
- نوشته شده توسط بهرام محمدی فرزام
- دسته: پیشگیری از آسیب های اجتماعی
- بازدید: 3648
پیامد های مشكل زنان سرپرست خانوار-1-6) مشكلات روحی- روانی-زنان سرپرست خانوار نسبت به مردان به دلیل داشتن چند نقش مختلف به طور همزمان مانند اداره امور خانه و تربیت و مراقبت از فرزندان به تنهایی و كار خارج از خانه با دستمزد كمتر، استرس و مسائل و مشكلات روانی بیشتری را تجربه میكنند.
تحقیقات lee در سال 1998 نشان داد كه زنان سرپرست خانواده در مقایسه با سایر زنان دچار مشكلات روانشناختی بیشتری هستند. آنها علاوه بر رویارویی با مشكلات اقتصادی با برخی فشارهای منفی ـ اجتماعی همچون نگرش منفی نسبت به زنان بیوه و مطلقه روبرو هستند، البته نوع استرسورها، میزان حمایتهای دریافتی، شدت علائم افسردگی درمیان مادران مجرد و سرپرست خانواده و مادران متأهل متفاوت بوده و عمدهترین استرسورها برای مادران سرپرست و مجرد، بیكاری، درآمد ناكافی و مشكل مسكن میباشد كه بیشترین همبستگی را با افسردگی نشان میدهد.
(cf. lee.1998)
همچنین براساس تحقیقات انجام شده در ایران، زنان سرپرست خانوار در مقایسه با گروه كنترل، اختلالات روانشناختی (افسردگی، اضطراب، انزوا و شكایات جسمانی) بیشتری را تجربه كردهاند و در مقایسه با گروه كنترل بیشتر از شیوههای مقابلهای جسمانیسازی، جلب حمایت و مهار هیجانی استفاده میكنند. شیوههای مقابله مبتنی بر جسمانیسازی و مهار هیجانی، احساس ناتوانی در برآوردن خواستههای فرزندان، احساس تنهایی و بیكسی، فقدان فردی در جهت در میان گذاردن مشكلات فرزندان و نبود فرصت برای رسیدگی به مسائل تحصیلی فرزندان از مشكلات روانشناختی زنان است و در پیشبینی افسردگی علاوه بر موارد فوق، میزان درآمد نیز سهم قابل ملاحظهای دارد (خسروی، 1383:صص 68-62).
بنابراین درآمد پائین و فقر، ایفای نقشهای چندگانه و متعارض، فقدان حمایتهای اجتماعی و نگرش منفی نسبت به زنان سرپرست خانواده موجب فشار و تنش، فرسودگی و احساس ناتوانی در این گروه از زنان میشود. این امر به نوبة خود میتواند به بروز اختلالات روانشناختی در فرد منجر شود.
یافتههای تحقیقات در ایران و سایر نقاط جهان نشان میدهد كه زنان سرپرست خانواده با مشكلات اقتصادی، فشارهای مزمن و مداوم و نگرشهای منفی اجتماعی نسبت به خود روبرو بوده و حمایتهای اجتماعی بسیار كمی را دریافت میكنند. بنابراین بالا بودن میزان اختلالات روانی در آنها تعجبآور نیست و در واقع بالا بودن میزان مشكلات روانی در آنان معلول شرایط اقتصادی ـ اجتماعی آنان است نه وابسته به جنسیت آنان (رك. مطیع، 1378).
در واقع چنانچه زنان سرپرست خانوار از منابع حمایتی خانواده و اجتماع برخوردار باشند با مشكلات كمتری روبهرو خواهند بود و درجة آسیبپذیری آنان نسبت به مسائل و مشكلات روانی پائین خواهد آمد؛ ولی چنانچه خانوادة آنان قادر به حمایت اقتصادی یا حتی نگهداری و مراقبت از فرزندان نباشند یا اینكه در جامعه مؤسساتی جهت ارائه خدمات حمایتی از زنان سرپرست خانواده وجود نداشته باشد، آنان مجبورند خود به تنهایی بار همه مشكلات را متحمل شوند. در نتیجه میزان آسیـبپذیری آنان در قبال مشكلات روانی افزایش مییابد و مستعد اختلالات روانی مـیشوند (cf. Branon, 1999).
فشارهایی كه بیشترین تأثیر را بر این گروه از زنان دارد و موجب افزایش ابتلا به افسردگی در آنان میشود عبارتند از:
– طلاق
– آزار و تجاوز جنسی
– تبعیض جنسیتی
– فقر و بیقدرتی (cf. Dennelstein,1993)
همانگونه كه ذكر شد گروه عمدهای از زنان سرپرست خانواده با فقر، ناتوانی و بیقدرتی به ویژه در اداره امور اقتصادی خانواده روبهرو هستند، به طوری كه عزت نفس و سلامتی روانی آنان را مختل و زمینة ابتلا به افسردگی و سایر اختلالات را فراهم میسازد
.(cf. langlois & fortin, 1994)
از آنجا كه زنان سرپرست خانوار، به شكل فزایندهای فقیرتر هستند، این زنان در مقایسه با سایر زنان مشكلات روانشناختی بیشتری را تجربه میكنند. بدین دلیل كه آنها علاوه بر رویارویی با مشكلات اقتصادی با برخی فشارهای منفی اجتماعی همچون نگرش منفی نسبت به زنان بیوه و مطلقه و ازدواج مجدد آنها روبرو هستند .(cf. Bablat,1986) به نظر میرسد عمدهترین عوامل پیشبینی كننده مشكلات روانی و به خصوص افسردگی در زنان سرپرست خانواده بهشرح زیر میباشد:
– سابقه ابتلا به افسردگی با سایر بیماریهای روانی
– سلامت جسمانی ضعیف و استفاده زیاد از خدمات پزشكی
– حمایت اجتماعی ضعیف
– عملكرد ضعیف نقشی
– بیكاری و فشارهای اقتصادی
بنابراین فشارهای مداوم و مزمنی كه زنان سرپرست خانواده با آن روبرو هستند، میتواند پیامدهای روانشناختی مخربی داشته باشد.
از نظر سلامت جسمی بیـش از نیـمی از زنـان سرپرست خانوار احساس ضعـف و ناتوانی میكنند، ایـن مشكل در جامعه شهری به 8/59 درصـد میرسد. همچنین در 2/60 درصـد از زنان سرپرسـت خانوار، احساس اضطراب و نـگرانی از آیـنده وجـود دارد (سازمان بهزیستی، 80-79).
در یك تقسیمبندی ایلجنفریتس مشكلات زنان سرپرست خانوار به دو دسته تقسیم میكند:
– مشكلاتی كه پیامد امكانات محدود خانواده و نیاز به انرژی و زمان برای تأمین حوایج مادی خانواده است.
– مشكلاتی كه مربوط به رابطه مادر با فرزندان از جهت انضباط و تربیت آنان و اطمینان در مورد سلامتی، بهداشت و رشد عاطفی آنان است.
به دلیل این دو دسته مشكلات، انتظار پیامدهای شخصی بیشماری از قبیل احساس گناه، شكست و تنهایی كه همواره مادر را مورد تهدید قرار میدهند، وجود دارد.
2-6) مشكلات خانوادگی
تفاوت دو جنس در تجربه فشارها و مشكلات روانشناختی ناشی از تفاوت نقشهای مورد انتظار از زنان و مردان است كه منجر به پیامدهای متفاوت میگردد. معمولاً از زنان انتظار میرود نسبت به نیازهای جسمانی، عاطفی و هیجانیهای اعضای خانواده (همسر، فرزندان و بزرگسالان خانواده) بیشتر پاسخگو باشند. علاوه براین موارد، بیشترین بخش اداره منزل (خرید، نظافت، آشپزی، مراقبت از فرزندان و رسیدگی به مسایل بهداشتی، تربیتی و تحصیلی فرزندان) برعهده زن است. این وظایف زن، ساخت نایافته است و ساعت شروع و خاتمه آن مشخص نیست و از آن پاداشی دریافت نمیشود؛ امّا مجموعه این عوامل منجر به تجربه فشارهای دائم میشود، در حالیكه نقشهای مردان، ساخت یافته است و شروع و ختم آن دارای سـاعت مشخصی میباشد و در ازای انجام كار و فعالیت خود پاداش دریافت مینمایند (cf. Brannon,1999).
شاید دلیل وجود مشكلات عدیده برای زنان سرپرست خانواده بیش از مردان و سایر گروههای زنان مربوط به فشار نقشهای چندگانهای است كه این دسته از زنان با آن مواجهند. در واقع زنان دارای فرزند، همانند زنان شاغل تمام وقتی هستند كه باید نقشهای چندگانه و گاه متعارضی را ایفا كنند، در حالیكه در خانواده دارای قدرت و كنترل ناچیزی هستند(cf. Rosenfield,1989).
به طور كلی تعارض نقش زمانی ظهور میكند كه خواستهها و انتظارات ناهمساز از فرد وجود دارد، به طوری كه فرد در انتخاب و انجام آنها دچار تعارض میشود. فرد از طرفی سعی دارد تمامی آنها را به طور همزمان انجام دهد، در حالیكه در عمل چنین چیزی ممكن نیست. ابهام نقش نیز زمانی ایجاد میشود كه فرد در مورد رفتارها، خواستهها و انتظارات، تصور روشن و واضحی در ذهن ندارد، بنابراین در بین زنان سرپرست خانواده تعارض و ابهام نقش به دلیل ناتوانی در ایجاد هماهنگی بین احتیاجات خود، فرزندان و سایر نزدیكان ایجاد میشود.
نتایج تحقیقات دیگری نشان داده است كه در خانوادههای زن سرپرست، مادرها استرس بیشتر و رضایت كمتری را احساس میكنند كه میتواند به دلیل تحمل بار اضافی نقش و روابط اجتماعی منفی باشد. به گونهای كه بیشتر دچار انزوا و سرخوردگی اجتماعی میگردند و همین شرایط باعث سرریز شدن احساسات و عواطـف منفـی در آنـان شـده كه در نهـایـت بـه بـدرفتـاری با كودكانشان منجر میشود(cf. Repetti & wood,1997) .
همچنین تحقیقات نشان دادهاند مادران تنهایی كه سطح بالایی از محرومیت اقتصادی را تجربه میكنند، بیش از سایرین از روشهای تربیتی خشن در رابطه با فرزندانشان استفاده میكنند و نقشهای مادری و مسئولیتی خود را بیش از سایرین منفی ارزیابی میكنند
.(cf. Mcloyod, jayaratne, ceballo & Borques, 1994)
امّا كمیت نقش (تعداد نقشهای فرد) به تنهایی باعث ایجاد فشار و تعارض نمیشود، بلكه توانایی فرد در كنترل شرایط و میزان حمایتهای دریافتی از ناحیه فامیل و دوستان و آشنایان نقش تعیین كنندهای در ادراك فرد از فشارهای موجود دارد. بنابراین تأثیر مشكلات و استرسورها در زنان سرپرست خانواده، وابسته به میزان كنترل بر امور، نوع مهارتهای مقابلهای، حمایتهای اجتماعی و میزان و شدت تغییرات حاصله در میزان درآمد، نوع مسكن و روابط خویشاوندی است.
علاوه براینها، اغلب این زنان (به خصوص زنان بیوه) در رابطه با ماندن در فامیل شوهر دچار مشكلاتی میشوند و معمولاً سایر زنان فامیل تمایل دارند آنان را طرد نموده و از ارتباط با آنها اجتناب نمایند، زیرا آنان را تهدیدی برای زندگی خود به حساب میآورند.
لوپاتا در تحقیقات خود به این نتیجه رسید كه زنان با مرگ همسر، مستعد جدا شدن از اجتماع هستند و نقشهای قبلی شوهر (به عنوان شریك زندگی و عضو مشترك در معاشرتهای اجتماعی) را برای ادامة ارتباطات گروهی و برخوردهای اجتماعی خود لازم و ضروری میدانند. این زنان بعد از مرگ همسر ارتباط خود را به راحتی با بستگان شوهر كم و در مواقعی قطع میكنند. (رك. عباسپور، 1372)
3-6) مشكلات اجتماعی
زنان سرپرست خانوار و فاقد همسر، با مشكل احساس تنهایی، انزوا، طرد شدگی و عدم درك از سوی دیگران مواجهند. فقدان حمایتهای اجتماعی مهمترین عامل جهت پیشبینی پیامدهای منفی وضعیت این زنان است. زنان بیوه كه سرپرستی خانواده را به عهده دارند، علاوه بر احساس تنهایی، فشار تأمین امور اقتصادی خانواده را نیز تجربه میكنند، امری كه معمولاً در آن تجربه كافی ندارند. سایر مشكلات آنان عبارتند از:
تعارضات خانوادگی، فقدان شغل و درآمد كافی، كمبود تجربه، فقدان همدم و احساس تنهایی. این فقدان به معنای طرد شدگی، عدم امنیت، فقدان حمایتهای عاطفی، فقدان درآمد و نداشتن شریك زندگی و ضعف موقعیت اجتماعی است (رك. خسروی، 1374).
– لوپاتا براساس مصاحبهای كه با 300 زن بیوه در شیكاگو انجام داده، 10 مشكل مربوط به تنهایی آنان را مشخص كرده است:
1. از دست دادن احساس مورد علاقه و ویژه بودن برای كسی
2. از دست دادن فردی ویژه و عدم امكان همنشینی با او
3. از دست دادن فرد مورد علاقه و عدم رسیدگی از سوی او
4. اشتیاق و آرزوی رابطه عمیق با دیگر انسانها
5. از دست دادن حضور دیگری در محیط خانه و خانواده
6. عدم حضور همسر به عنوان یك شریك در زندگی و كارهای روزمره
7. فقدان یك سبك مشخص از زندگی و آرزوی داشتن آن
8. قرار گرفتن در موقعیتی خاص به عنوان یك زن بدون حامی و محافظ
9. محدود شدن روابط اجتماعی
10. عدم توانایی در دوستیابی
مطالعات ماریس نشان میدهد كه میل این زنان به استقلال، نفرت از احساس ترحم به خود، دلسردی اجتماعی و اندوه، ناكامی خانواده در كوشش برای تسلی دادن به كسی كه تسلی نمییابد، ظهور اثرات جانبی فقر مانند سرمایه كم برای نقل و انتقال و تفریح، همه از جمله عواملی هستند كه تمایل زن بیوه را به جدایی از اطرافیان تقویت میكنند (رك. باقری، عطاران، 1372).
این گروه از زنان با توجه به نقشهای چندگانه و مسئولیتهای بسیار، غالباً وقت اضافی برای برقراری روابط اجتماعی ندارند، این موضوع به مرور موجب طرد آنها از جامعه شده و مشكلات عدیدهای را برایشان بوجود میآورد. یك طرف فرزندانشان به خاطر عدم حضور همهجانبه سرپرست دچار مشكل میگردند و از طرف دیگر، خود سرپرستان به خاطر تأمین مایحتاج خانواده در معرض آسیبهای اجتماعی قرار دارند. به عبارتی منش و رفتار زنان سرپرست خانواده با خانوادههای دیگر متفاوت است.
در نهایت زنان سرپرست خانواری كه توانایی اداره اقتصادی خود و خانواده را ندارند، دچار نوعی انزوای اجتماعی شده و در معرض آسیبهای اجتماعی قرار میگیرند (محمدی، 1385: ص142).
همچنین این گروه از زنان بیش از سایر گروهها اتفاقات و وقایع پرخطر و غیرقابل كنترل را تجربه كرده و در معرض جنایت، خشونت، بیماری و از دست دادن كودكانشان قرار دارند.
(cf.sLinglois & fortin, 1994)
تحقیقات اخیر محققین نشان میدهد كه روابط حمایت برانگیز اجتماعی به عنوان یك منبع خارجی میتواند اثرات ناشی از مشكلات آنان را كاهش دهد. حمایت اجتماعی یك تبادل بین فردی است كه طی آن فردی به فرد دیگر كمك میرساند و ممكن است به چند روش زیر حاصل شود:
- «حمایت هیجانی» كه از طریق پیوند عشق یا همـدردی انجــام مـیگیــرد.
- «حمایـت ابــزاری ـ كمكی» مانند تهیه و تدارك كالا یا خدمات كه شامل دادن قرض یا وام به فرد میشود.
- «حمایت اطلاعاتی» كه شامل ارائه اطلاعات دربارة موقعیت مشكل است.
- «حمایت در مقام ارزیابی رفتار» كه اطمینان دادن به فرد درباره درستی اعمال و تعمیمها در شرایط مشكلساز است و میتواند در كاهش مسائل و مشكلات راهگشا باشد.
امّا وجود مراكز متعدد تصمیمگیری در مورد این قشر از زنان موجب گردیده تا سیاستهای یكسانی به كار گرفته نشود و خدماترسانی به این افراد یكسان نباشد و حتی در بعضی موارد دوباره كاری صورت گرفته یا خانوارهای نیازمند واقعی تحت پوشش هیچ نهادی قرار نگیرند. به طور كلی حمایتهای اجتماعی منسجم و قوانین كارآمد در این زمینه ضعیف عملكرده و توان حل مشكلات را ندارند. همچنین اینگونه خانوارها به طور كامل بیمه نبوده، لذا مستمری قابل قبولی ندارند. از طرف دیگر عدم سیاستهای مدون و قوانین كارآمد در این زمینه مشكلات خاصی را برای این قشر از زنان بوجود میآورد. در مواردی كه این زنان ارتباطات و تعاملات خود را با نزدیكان و شبكه حمایتی خود از دست میدهند، فرزندانشان از نظر تربیت اجتماعی دچار مشكل میشوند.
4-6) مشكلات اقتصادی
زنان در سرتاسر دنیا از وضعیت اشتغال و درآمد مناسب و كافی برخوردار نیستند، بنابراین مسائل و مشكلات آنان نسبت به مردان سرپرست خانواده بیشتر است. براساس اطلاعات بدست آمده از آمارهای بینالمللی وضعیت جمعیت، كار و درآمد زنان در جهان به قرار ذیل است:
– زنان یكدوّم كل جمعیت جهان
– دوسوّم ساعات كار انجام شده (شامل فعالیتهای داخل و خارج از منزل)
– یكسوّم ساعات كار ثبت شده
– یكدهم درآمد جهانی
– یكصدم مالكیت ثبت شده و اموال و داراییها را به خود اختصاص دادهاند.
مقایسه آمار و ارقام بالا نشان میدهد با اینكه نیمی از كل جمعیت جهان زنان هستند و سطوح بالایی از ساعات كار توسط آنان انجام میگیرد، با این حال میزان درآمد داراییهای آنها بسیار كم میباشد. علیرغم اینكه زنان از نظر انضباط شغلی و تعهد و دقت نسبت به مردان بهتر عمل میكنند، برای فعالیت در مشاغل سطح بالا، بیشتر مردان انتخاب میشوند (رك. غفاری، 1381).
حدود دوسوّم از زنان سرپرست خانوار به تنهایی یعنی بدون فرد شاغل در خانواده، تأمین معاش را برعهده دارند كه با توجه به محدودیت فرصتهای شغلی مناسب برای زنان در مقایسه با مردان، دارای درآمد كمتر بوده و عمدتاً در مشاغل پارهوقت مشغول به كار هستند. لذا از وضعیت اقتصادی مناسبی برخوردار نمیباشند. البته عدهای از آنان مانند زنان خودسرپرستی كه در سنین بالا هستند و از مستمری همسر متوفی خود استفاده میكنند، دارای درآمد بدون انجام كار میباشند.. تحقیق انجام شده در این زمینه نشان میدهد كه زنان سرپرست خانواده در ایران بیش از گروه كنترل، خود را در معرض فشارهای اقتصادی مربوط به تأمین مسكن، مایحتاج روزانه و نیازهای فرزندان خود میبینند و میزان درآمد آنان به طور معنیداری كمتر از گروه كنترل است (رك. خسروی، 1378).
درآمد كمتر زنان سرپرست خانوار موجب فقر نسبی آنان نسبت به مردان سرپرست خانوار شده است، به طوری كه 29 درصد خانوارهای دهك اوّل اقتصادی را خانوارهای بیسرپرست یا زن سرپرست تشكیل میدهند (مدنی، 1381:ص11).
بنابراین درصد فقر مطلق زنان سرپرست خانوار بیشتر از خانوارهای دارای سرپرست مرد میباشد. منظور از فقیر مطلق در یك جامعه، افرادی هستند كه درآمدشان از حداقل درآمد معیشتی معین (تأمین نیازهای اولیه) كمتر باشد، در واقع این افراد زیر خط فقر زندگی میكنند. در سالهای 1370، 1375، 1380 به ترتیب هزینههای 4/45، 52، 5/17 درصد كل زنان سرپرست خانوار، اجازة دستیابی اعضای خانوار را به حداقلهای مورد نیاز نمیداده است؛ بنابراین این عده در فقر مطلق زندگی میكردهاند. در حالیكه این شاخص برای مردان در همـان سال به ترتیب 4/25، 1/16، 8/14 درصد بوده است (شادیطلب، 1383: ص60).
منابع
قرآن كریم
الیاس پور، مریم: «بررسی سیاستهای اجتماعی ـ حقوقی پیرامون حقوق زنان مطلقه سرپرست خانوار»، پایاننامه مقطع كارشناسی رشته خدمات اجتماعی، استاد راهنما تقیدوست قرین، 1381.
باقری، عطاران: «كودكان محروم از پدر»، تهران، انتشارات تربیت، 1372.
بهنام، جمشید: «ساختارهای خانواده و خویشاوندی در ایران»، تهران، انتشارات خوارزمی، 1350.
الحداد، كفاح: «زنان سرپرست»، مجله الطاهره، مؤسسه الفكر الاسلامی، شماره 145، 3003.
خسروی، زهره: «بررسی آسیبهای روانی ـ اجتماعی زنان سرپرست خانوار»، فصلنامه علمی ـ پژوهشی علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س)، ش39، 1380.
خسروی، زهره: «بررسی مشكلات عاطفی، روانی و اجتماعی زنان سرپرست خانواده»، مركز امور مشاركت زنان نهاد ریاست جمهوری، 1378.
داوودی، سعید: «زنان و 3 پرسش اساسی»، تهران، نشر نسل جوان، 1382.
شادیطلب، ژاله: «فقر زنان سرپرست خانوار»، پژوهش زنان، مركز مطالعات و تحقیقات زنان، دانشگاه تهران، بهار 1383.
شادیطلب، ژاله؛ امیری، سودابه: «زنان و مسائل جنسیتی در برنامه چهارم توسعه»، پروژة مشترك سازمان مدیریت و برنامهریزی و مركز مطالعات و تحقیقات زنان دانشگاه تهران، 1381.
صادقی، حسین: «بررسی مسایل اقتصادی زنان سرپرست خانوار»، مركز امور مشاركت زنان نهاد ریاست جمهوری، 1375.
طباطبایی، محمدحسین: «تفسیرالمیزان»، سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج اوّل و دوّم، مطبوعاتی دارالعلم، قم، 1374.
عباسزاده، افسانه: «بررسی سیاستهای اجتماعی ـ حقوقی پیرامون حقوق زنان بیوه سرپرست خانوار»، پایان نامه مقطع كارشناسی رشته خدمات اجتماعی، استاد راهنما تقی دوست قرین، 1379.
عباسپور، زهرا: «وضعیت روانیـ اجتماعی همسران شهیدانی كه ازدواج مجدد كردهاند»، پایاننامه مقطع كارشناسیارشد، دانشگاه شاهد، 1370.
غفاری، مریم: «چند نقشه بودن زنان سرپرست خانوار، فرصتها و چالشها»، فصلنامة پژوهش زنان، ش 5، بهار 1382.
فروزان، ستاره؛ بیگلریان، اكبر: «زنان سرپرست خانوار، فرصتها و چالشها»، فصلنامه پژوهش زنان، ش 5، بهار 1382.
كلینی، محمدبنیعقوب: «اصول كافی» ترجمه سید جواد مصطفوی، تهران نشر فرهنگ اهل بیت (ع)، بیتا.
مجلس، محمد باقر: «بحارالانوار»، ج103و 104، بیروت: موسسه الوفاء، 1983م.
محمدی، زهرا: «زنان سرپرست خانوار»، انتشارات روابط عمومی شورای فرهنگی ـ اجتماعی زنان،1385.
مدنی، سعید: «طرح توانمندسازی زنان سرپرست خانوار»، دفتر بررسیهای اقتصادی ـ فرهنگی، مركز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، شهریور1381.