مشارکت اجتماعی

يكي از بحث هاي بسيار مهم كه همواره در جوامع جهان مطرح بوده، مشاركت اجتماعي است. مشاركت اجتماعي مردم در اداره امورجامعه همواره با چالش ها وفرصت هايي روبرو بوده است. ايده مشاركت اجتماعي داراي سابقه ديرينه اي است.

به نظر يومالل مشاركت در مفهوم گسترده اش برانگيختن حساسيت مردم و در نتيجه به معني افزايش درك و توان آنان جهت پاسخگويي به طرحهاي توسعه و نيز به معناي تشويق ابتكارات محلي است(پاتريك، 119:1374).

اوكلي در تعريف مشاركت سه تعبير را مطرح مي كند كه عبارتند از :

1- مشاركت بعنوان سهم داشتن كه معتقد است اين تغيير در مورد پروژه هاي بهداشتي ، جنگل داري، تامين آب و امور زيربنايي در جهان سوم صادق است.
2- مشاركت بعنوان سازمان كه در اين تعبير سازمان بعنوان ابزار و سازوكار اصلي مشاركت مطرح گرديده و بر تشكيل تعاونيها، مؤسسات كشاورزي و غيره تاكيد دارد.
3- مشاركت بعنوان توانمند سازي كه در اين تفسير بر برخوردار شدن مشاركت كنندگان از مهارت ، دانشها، قابليت هاي توسعه اي و توان تصميم گيري تاكيد دارد(ازكيا، غفاري 1383 : 291).

مشاركت اجتماعي سازمان يافته ، فرايندي آگاهانه، داوطلبانه، جمعي و مبتني بر برنامه و اهداف مشخصي است كه بعنوان فعاليتي اجتماعي- اقتصادي در قالب انجمنها، گروهها و سازمانهاي محلي و غيردولتي است. بر اين اساس مشاركت اجتماعي مي‌تواند اشكال و درجات گوناگون نظير همكاري، همياري، همبستگي، انطباق، سازگاري، پذيرش، انقياد، شيفتگي، ايفاي نقشهاي اجتماعي و انجام وظايف كه با اين نقشها ملازمت دارند، داشته باشد.

درخصوص مشاركت دو نوع نظريه وجود دارد. اول نظريه هايي كه از ديدگاه شناختي ريشه در انديشه هاي ماكس وبر دارند.

در اين نظريه ها به سيستم اعتقادات، باورها، گرايش ها و انديشه هاي فرد تاكيد مي شود. فرضيه مهم اين نظريه عبارت است از اين كه اگر مشاركت به عنوان يك كنش اجتماعي در نظر گرفته شود اين كنش برخاسته از وجوه فرهنگي هرجامعه است و تحت عناصر گوناگون در سيستم فرهنگي جامعه مي باشد.

در واقع هنگامي كه ميزان مشاركت فرد يا تمايل فرد براي مشاركت درجامعه كم است ريشه آن به سيستم ديدگاه هاي جامعه وفرد درخصوص فرهنگ، باورها وتصوري كه فرد به محيط پيرامون خود دارد، برمي گردد. يعني يك نوع بي قدرتي واحساس بي قدرتي درفرد به وجود مي آيد كه خود عامل مهمي براي كاهش مشاركت افراد مي باشد. افرادي كه احساس بي قدرتي مي كنند، اعتماد به نفس خود را نيز از دست مي دهند و احساس مي كنند كه حضور و عدم حضور آنها در فرآيندهاي اجتماعي تاثيري ندارد، لذا در عرصه اجتماع كمتر فعاليت مشاركتي دارند.

دسته دوم نظريات برجنبه رفتاري تأكيد دارند و به سود وزيان مشاركت مي پردازند، يعني پاداش ها و مجازات هايي كه در قبال انجام يك رفتار نصيب يك شخص مي شود تعيين كننده ادامه رفتار او و ميزان مشاركت او مي باشد. به عبارت ديگر براي اين افراد اين امر مهم است كه در قبال انجام دادن رفتار و يا مشاركت جامعه چقدر آنها را تنبيه مي كند يا پاداش مي دهد. لذا اين نوع مشاركت ها در حيطه نظريات مبادله و روانشناسي اجتماعي جاي مي گيرند.