در رابطه با هوش هيجانی بیشتر بدانیم

يكي از پديده‌هايي كه در دهه اخير مورد استقبال زيادي قرار داشته است، پديده‌ي هوش هيجاني (Emotional Intelligence) است، كه دليل اين امر توانايي فرضي هوش هيجاني بالاتر در حل بهتر مسائل، كاستن از ميزان تعارضات بين آنچه كه انسان احساس مي‌كند با آنچه كه فكر مي‌كند- يا همان تقابل قديمي «عقل» و «دل» - و مشاهده زندگي شاد و موفقيت‌آميز كساني بوده كه از تحصيلات عالي برخوردار نيستند ولي به دليل هوش هيجاني بالا به اين خوشبختي دست يافته‌اند.

 پژوهش‌هاي متعددي نشان داده كه هوش هيجاني مي‌تواند سبب افزايش ميزان سلامتي، رفاه، ثروت، موفقيت‏‎‏‏‏‎ ‏‏ عشق و شادي گردد. هوش هيجاني (EI) به عنوان يك پديده مورد توجه نه تنها حاوي جنبه تئوريك روان شناختي است، بلكه در ميدان عمل با ارتقاء آن مي‌توان براي بسياري از مشكلات نهفته زندگي پاسخ‌هاي مناسبي يافت. امروزه مقالات، كتاب‌ها وگارگاه‌هاي آموزشي متعددي در رابطه با هوش هيجاني  (EI)تدوين مي‌گردند كه همگي تلاشي است بر نشان دادن راهكارهاي نو در مقابله با مشكلات فردي و بين فردي در جوامع پيچيده كنوني.

پژوهش‌هاي اخير نشان داده است كه بر خلاف نظر اغلب فلاسفه و روان شناسان شناخت و عاطفه مستقل از يكديگر نيستند.

تجارب عاطفي ما به نحوي با ذخيره‌سازي و بازيابي اطلاعات پيرامون ما مربوط است. حالات خلقي ما تاثير عميقي بر اطلاعاتي كه به ذهن مي‌سپاريم يا مورد توجه قرار مي‌دهيم و شيوه‌اي كه به موقعيت‌هاي اجتماعي واكنش نشان مي‌دهيم، دارد در نتيجه به عنوان يك اصل كلي در اين ديدگاه مي‌توان گفت: 

   عاطفه خوب -------- تفكر خوب

هنگامي كه احساس خوبي داريم، دنيا را با عينك خوش بيني مي‌بينيم و بر عكس. عملكرد عاطفي بر كاركرد عصبي روان شناختي فرد نيز تاثير مي‌گذارد. وقتي خوش خلق هستيم، خاطرات خوب را به ياد مي‌آوريم و وقتي افسرده هستيم خاطرات بد به صورت خودكار به ذهن وارد مي‌شوند. هر چقدر هوش عاطفي فردي بالاتر باشد، به نقش و تاثير عواطف بر كنش‌ها و رفتارهايش آگاه‌تر است و سعي مي‌كند متناسب با موقعيت بهترين عاطفه را در خود ايجاد كند تا بهترين نوع تفكر و حل مسئله را انجام دهد. فردي كه EQ بالا دارد مي‌داند كه چگونه تاثير منفي هيجانات را بر تفكر خود اصلاح نمايد.

امروزه بين يادگيري، امتحان دادن و نمره گرفتن با آنچه كه لازمه زندگي مدرن و روابط پيچيده بين فردي كنوني است، تفاوت زيادي قايل شده‌اند. همه ما انسان‌هايي را مي‌شناسيم كه در ظاهر از تحصيلات بالايي برخوردارند و نمرات درخشاني گرفته‌اند ولي در عمل و صحنه اجتماع ومسئوليت، بسيار شكننده و داراي زندگي نه چندان خوب و حتي گاه بسيار ملالت بار هستند. واقعيت هوش هيجاني و مولفه‌هاي آن در اين زمينه نيز مي‌تواند پاسخگوي بسياري از چراها باشد،

مثل اينكه چرا يك مهندس تحصيل كرده نمي‌تواند با همسر خود زندگي شادمانه‌اي داشته باشد؟ چرا يك شاگرد اول دانشگاه نمي‌تواند در كنكور كارشناسي ارشد موفق شود؟ اولين بار در سال 1990 روانشناسي به نام «سالوي» ، اصطلاح هوش هيجاني را براي بيان كيفيت و درك احساسات افراد، همدردي با احساسات ديگران و توانايي اداره مطلوب خلق و خو به كار برد. درحقيقت اين هوش مشتمل بر شناخت احساسات خويش و ديگران و استفاده از آن براي اتخاذ تصميمات مناسب در زندگي است. به عبارتي عاملي است كه به هنگام شكست، در شخص ايجاد انگيزه مي كند و به واسطه داشتن مهارت هاي اجتماعي بالا منجر به برقراري رابطه خوب با مردم مي شود. تئوري هوش هيجاني ديدگاه جديدي درباره پيش بيني عوامل مؤثر بر موفقيت و همچنين پيشگيري اوليه از اختلالات رواني فراهم مي كند كه تكميل كننده علوم شناختي، علوم اعصاب و رشد كودك است.

قابليت هاي هيجاني براي تدبير ماهرانه روابط با ديگران بسيار حائز اهميت است.