عدالت در سلامت و توانمند سازی

مقابله با شکافهای حوزه عدالت يا آنچه  نابرابری در سلامت ناميده  می شود، یکی از اهداف مورد نیاز برای ارتقاء سلامت اجتماعی است.پیوند میان فقر و بیماری ها-جسمی، اجتماعی، روانی- به قدمت تاریخ بحثهای مربوط به حوزه سلامت است(ریفکین  و راتنا ،2007: 512).

در اواخر قرن نوزدهم انگلس در طی مطالعه ای به بررسی خاستگاه اجتماعی بیماری ها پرداخت و دریافت میان گسترش بیماری های عفونی و فقر خانواده ها، سیستم های بهداشتی و ازدحام بیش از حد جمعیت رابطه وجود دارد.در همان دوره رودلف ویرکوف ، کار انگلس را در مطالعاتش گسترش داد، وی درمورد اپیدمی وبا وتیفوس در اروپا بررسی هایی انجام داد؛ نتیجه آن شد که شرایط زندگی بد و فقر به طور اساسی با ظهور اپیدمی ها در ارتباط است( گاتام ، 2001).

در سالهای اخیر توجه بیشتری به نابرابری های موجود در حوزه سلامت شده است. ویلکینسون  (1997) در مطالعه ای که در برخی کشورهای صنعتی انجام داد، عنوان کرد اختلاف درآمدی، عامل موثری در تعیین استانداردهای سلامت می باشد. مطالعه بانک جهانی تحت عنوان «صدای فقر » مهمترین معلول فقر را نا سلامتی ذکر می کند و علاوه براین معتقد است که ناسلامتی به شکل معکوسی  مانعی برای شکستن چرخه فقر می گردد(نارایان و والتون ،2000). چنین شواهدی اهمیت پرداختن به مسائل زیربنایی و ساختاری را در بحث سلامت اجتماعی روشن تر می نماید. فقر موجب به حاشیه رانده شدن مردم فقیر به لحاظ اجتماعی می شود و بر سلامت و کیفیت زندگی آنها تاثیر می گذارد. این امر بر اهمیت موضوع سلامت اجتماعی به عنوان محور سیاستگذاری ها و ابزاری برای توسعه اشاره دارد( ریفکین و راتنا،2007: 518).

 تلاش برای برابری نیازمند توجه به موضوع توانمندسازی است، توانمندسازی باید در دستور کار سیاستگذاران سلامت قرار گیرد. در این راستا باید علل اجتماعی و ساختاری سلامت اجتماعی پایین مورد توجه قرار گیرد.

تا چندی پیش دیدگاههای زیستی- پزشکی، دیدگاه محوری و اصلی بود  و ابزارهای کمی، شیوه مسلط بر ارزیابی پیامدهای سلامت بود. برای اندازه گیری سلامت بر سلامت جسمانی تمرکز می شد (ولفرز ،2000). این روش دقت محدودی داشت و از علل ریشه ای و عوامل ساختاری تعیین کننده سلامت و بیماری غافل بود.
تحلیلهای اخیر بر لزوم جستجوی فاکتورهای موثرتری در این زمینه تاکید دارند. به دلایل عنوان شده در بالا برابری، عامل مهمی در این خصوص است. برابری به این معنا که هرکس باید از فرصتهای عادلانه ای برای به ظهور رساندن کامل پتانسیل های خود برخوردار باشد و هیچ فردی نباید برتری و اولویتی در به ظهور رساندن این پتانسیل ها داشته باشد (ویت هد ، 1992).

پل فارمر (2003) به آسیب شناسی قدرت  و تاثیر آن بر ابعاد حقوق بشر می پردازد. به زعم او فقرا کسانی هستند که بیشتر در معرض موارد نقض حقوق بشر قرار می گیرند و در نتیجه از سلامت پایین تری برخوردارند.

آمارتیاسن(1381) در کتاب توسعه به مثابه آزادی ، به بررسی اهمیت عدالت و توانمندسازی در رشد و توسعه اقتصادی و انسانی پرداخته است. سن بر این نکته تاکید دارد که چطور محرومیت، افراد را از رشد و تحقق استعدادهای بالقوه خود، بازمی دارد. سن معتقد است که فقر در سلامت علت و معلول نابرابری در منابع و دستیابی به فرصتهاست. مردم بهترین علایق خود را زمانی پی می گیرند که شناخت، مهارت و منابع لازم برای پیگیری این علایق را داشته باشند.توانمندسازی و مشارکت سبب به واقعیت پیوستن این علایق می شوند.

سوزان ریفکین به دنبال عملیاتی نمودن نظر سن در کتاب توسعه به مثابه آزادی و در راستای توضیح رابطه میان برابری در سلامت و توانمندسازی اجتماعی بحثی تحت عنوان چارچوب (انتخاب) CHOICE  را مطرح می نماید. ریفکین با استناد به  آدای (2000) استدلال می کند که برای موثر بودن برنامه های سلامت نیازمند مشارکت اجتماعی و توانمندسازی هستیم. ریفکین معتقد است که برای ارزیابی برنامه های مطرح شده در حوزه سلامت باید به چندین پرسش اساسی پاسخ داد. از جمله اینکه

ظرفیت سازی:آیا افراد محلی می توانند از طریق آن برنامه خاص مهارتهایشان را ارتقا بخشیده و در جهت بهبود وضعیت سلامتی شان، دانشی کسب کنند؟

حقوق انسانی:آیا افراد از این طریق  می توانند بر شرایطی که موجب فقر آنها شده تاثیر گذارند؟

تاب آوری سازمانی : آیا سازمانهای جامعه ظرفیت لازم برای توسعه و ابقاء سلامت را دارند؟

میزان پاسخگویی نهادها:آیا مکانیزمی برای اطمینان از نحوه تخصیص منابع و سودمندی تصمیمات برای کسانی که به آن بیشترین نیاز را دارند، وجود دارد؟

مشارکت: چگونه ذی النفعان در برنامه ای که بر آنها تاثیر می گذارد، مشارکت می کنند؟

قادر سازی محیط: سهم محیط در جهت برابری و توانمندسازی برای بهبود سلامت چیست؟ جدول 3: برابری در سلامت و توانمندسازی اجتماعی
C:
ظرفیت سازی :    فرآیندی است که طی آن مردم دانش و مهارتهایی را کسب می نمایند و زندگی آنها از طریق به کارگیری مهارتهای جدید در زمینه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی بهبود می یابد. ظرفیت سازی بر اهمیت دانش محلی تاکید دارد و گامی مهم در توانمندسازی محسوب می شود.
H:
حقوق انسانی :    مفهومی اخلاقی است که به وسیله آن مردم می توانند از طریق مشارکت در تصمیمات مربوط به زندگی، بهزیستی  و سلامت خود را بهبود بخشند.
O:
تاب آوری سازمانی:    سلامت پایدار، به وجود ساختارهای سازماندهی شده در طولانی مدت بستگی دارد. فاکتور کلیدی برای حمایت از این نوع ساختارها، منابع مالی است. پایداری و دوام، کلید برابری هستند و توانمندسازی مفهومی اساسی برای اطمینان از پایداری است.
I:
میزان پاسخگویی نهادها:    پاسخگویی به فراهم کنندگان خدمات سلامت اشاره دارد. مکانیزم های پاسخگو و شفاف برای جامعه ضروری می باشند. برای دستیابی به اهداف مورد نظر باید نظارت و مراقبت کافی بر نهادهای مسئول صورت بگیرد.
C:
مشارکت :    اول اینکه مشارکت کنندگان قادرند در تهیه برخی منابع موثر واقع شوند.گرچه سرمایه گذاران غالبا امکان انتخابهای کمی در اختیار آنها قرار می دهند. دوم اینکه مشارکت کنندگان می توانند در تصمیم گیری، اجرا و پایش موثر واقع شوند.این امر می تواند تاثیر مثبتی بر بهبود خدمات سلامت داشته باشد.
E:
قادر سازی محیط :    از طریق تغییر در دیدگاه ها، نگرش ها و رفتارها ایجاد می شود. در این زمینه دسترسی به اطلاعات بسیار کلیدی است و به مردم کمک می کند تا با متخصصین مشارکت نمایند.
(ریفکین 2003)

اغلب افراد دستیابی نابرابری به مراقبتهای سلامت دارند (جانسون و اسمیت،2002). به واقع ریفکلین به منظور برقراری عدالت در سلامت، معتقد به توانمندسازی جامعه و افراد آن است. وی در کنار آموزش و ظرفیت سازی افراد و نهادها، مشارکت را به عنوان یک حقی که می بایست محترم شمرده شود و شرایط و امکانات لازم برای تحقق آن فراهم شود، می داند. ایشان همچنین متذکر می شوند که یکی از جنبه های مشارکت  تامین منابع است اما مشارکت جنبه های دیگری نیز دارد. این نوع نگاه که «مشارکت صرفا در بعد اقتصادی  و مادی معنا می یابد، گاهی سبب فرار شهروندان خواهد شد»(زاهدی اصل،1390: 113). مشارکت کنندگان می توانند در مسیر اندیشیدن به نیازها، مسائل و مشکلات، توانمندی ها، ظرفیتها، چگونگی مقابله با مسائل و مشکلات و یا چگونگی استفاده از توانمندی ها و مقدورات (شناسایی نیازها، تصمیمگیری برای چگونگی رفع آنها) و نحوه اجرا و حتی کنترل برنامه ها فعالانه عمل نمایند.تجربه ثابت کرده که در انجام هر کاری، هر اندازه افراد ذیربط زحمت بیشتری کشیده باشند و تلاش بیشتری از خود نشان داده باشند به همان اندازه آن کار و نتیجه اش برای آنها ارزش بیشتری خواهد داشت. در ضمن اینکه اگر افراد حق دارند در خصوص ابعاد مختلف زندگی شان تصمیم بگیرند، در بعد اجرا، مکمل این امر نیز که همان مسئولیت است به همان میزان و شدت مطرح می شود. از طرف دیگر مبحث عدالت در سلامت، بعدی از سلامت اجتماعی(تاکید بر تعیین کننده های اجتماعی و اقتصادی سلامت ) را مطرح می کند که بر اساس آن جامعه باید شرایطی را برای برقراری سلامت اجتماعی  فراهم نماید، به واقع باید  امکان دستیابی به منابع و امکانات برای شهروندان مهیا باشد  و تا زمانی که این اصول پایه ای فراهم نباشند، مشارکت فعال و موثر افراد غیر محتمل به نظر می آید. «در این راستا در قانون اساسی مان نیز  دولت مکلف به این شده که مردم را با قید تساوی و برابری بدون تبعیض به حقشان برساند« (زاهدی اصل، 1390).