حق نداریم آدمها را به دلیل کمبودهایشان تفکیک کنیم
- توضیحات
- نوشته شده توسط مددکار آنلاین
- دسته: رشد و تکامل یکپارچه کودکان
- بازدید: 2040
به گزارش خبرنگار پرتال تخصصی مددکاری اجتماعی ایران روزنامه شهروند مصاحبه ای را با جناب آقای دکتر سید محمد حسین جوادی درباره طرح رفتن دانشآموزان استثنایی به مدارس عادی شکل داده است که آنرا در ادامه خواهیم دید.
طرح نو- سارا شمیرانی| ما از انسانهایی با ظاهر عجیب میترسیم. سعی میکنیم توی چشمهای کسی که یک نقص در ظاهر یا در حرکاتش دارد مستقیم نگاه نکنیم. احساس ناراحتی میکنیم از اینکه بخواهیم با یک نفر که دارای معلولیت ذهنی یا حرکتی شدید است همنشین باشیم. ما از این آدمها فرار میکنیم برای اینکه هرگز فرصت نشده با آنها دوستی کنیم. از بچگی آنها را کنارمان ندیدیم و اگر در فامیل چنین بچههایی وجود داشته تنها به آنها یک احساس دلسوزی داشتیم برای همین هم امروز وقتی میشنویم قرار است بچههای استثنایی در مدارس عادی درس بخوانند یک علامت سوال بزرگ در ذهنمان ایجاد میشود که چنین چیزی چطور ممکن است؟ سوالی که دکتر محمدحسین جوادی، عضو انجمن مددکاری پاسخ آن را میدهد و میگوید: سالها پیش در کشورهای توسعهیافته به این نتیجه رسیدند که برای ترفیع شأن انسانها باید از ایزولهکردن افراد دارای معلولیت جلوگیری کنند و اجازه بدهند که آنها هم مثل باقی مردم از امکانات کشورشان و از تعامل با دیگر انسانها لذت ببرند. جوادی در گفتوگویی با «شهروند» درباره جزییات این طرح صحبت کرده است:
درسخواندن کودکان استثنایی با دانشآموزان عادی در کنار هم، قرار است از امسال اجرایی شود. طرحی که مخالفان و موافقان زیادی دارد و برای خیلی از افراد بهخصوص والدین و بچهها مجهول است. حالا سوال اینجاست که اجرای این طرح تا چه اندازه ضرورت دارد و چه کمکی میتواند به جامعه کند؟
در بحث توانبخشی سالهاست مسألهای با عنوان یکپارچهسازی افراد مطرح میشود. موضوعی که دغدغه اصلی آن این است که افراد دارای معلولیت را نباید در یک محیط ایزوله و در یک فضای گلخانهای پرورش داد. سالها پیش در کشورهای توسعهیافته با این پیشزمینه که جدا کردن افراد دارای معلولیت (ذهنی و جسمی) از افراد سالم کار درستی است، جداسازیهایی صورت گرفت که هیچکدام بعدها نتیجه مطلوبی نداد. اغلب افرادی که آموزشهای جداگانهای دیدند از دوران نوجوانی به بعد توانایی تطبیق با محیط خود را نداشتند. آنها نمیتوانستند چالشها را بشناسند چرا که در شرایط خاصی پرورش پیدا کرده بودند و نمیتوانستند به راحتی با زندگی و مشکلات آن کنار بیایند. پس از این تجربه شکست خورده، دولتمردان کشورهای توسعهیافته تصمیم گرفتند که این یکپارچهسازی صورت بگیرد و بچههای استثنایی در کنار کودکان سالم حضور داشته باشند، درس بخوانند و رشد کنند.
چنین ایدهای برای نخستینبار است که در کشور ما مطرح میشود؟
نه اتفاقا این تجربه در کشور ما نیز کم و بیش وجود داشته است. چندین سال است که در مراکز نگهداری از کودکان بدسرپرست و بیسرپرست کودکان معلول در کنار کودکان سالم بزرگ میشوند. اتفاقا این موضوع برای بچههای سالم هم بهتر است چرا که از نزدیک با تفاوتها آشنا میشوند و میتوانند رشد اجتماعی بهتری داشته باشند. امروزه اگر در خانوادهای بچهای با معلولیت به دنیا بیاید، خانواده او را از بقیه بچهها جدا نمیکند، او را در یک اتاق جداگانه نگه نمیدارند تا با دیگران ارتباطی نداشته باشد، برعکس او را کنار دیگر بچهها نگه میدارد و مهر و محبتش را از او دریغ نمیکنند. حالا اگر فرض کنیم که جامعه همان خانواده است و بچههای استثنایی همگی فرزندان این جامعه هستند به این نتیجه میرسیم که جداسازی این افراد از ابتدا کار نادرستی بوده که باید جلوی آن گرفته شود. درواقع ما حق نداریم که آدمها را به هر دلیلی یا به دلیل کمبودهایی که دارند از هم جدا کنیم.
اما همه افراد جامعه قرار نیست مهر و محبت والدین را نسبت به یک کودک استثنایی در جامعه داشته باشند. متاسفانه امروز مسخرهکردن یکی از ویژگیهای بد مردم ما شده و ممکن است این بچهها مورد تمسخر همکلاسیهای خود قرار بگیرند و دچار مشکلات روحی و عاطفی شوند...
قبول دارم که رسیدن به این درک که همه انسانها شبیه هم نیستند و کنار آمدن با این تفاوتها کار سختی است و ما تا رسیدن به این فرهنگ درست فاصله زیادی داریم اما باید قبول کنیم این مسأله از حیث حقوق انسانی یک ضرورت است و اگر ما قرار است به حقوق انسانها احترام بگذاریم باید این تفاوتها را قبول کنیم. جای تأسف دارد که هنوز برخی از معلمان ما به دانشآموزی که یک مسأله را نمیفهمد با برخوردی بد و زننده میگوید: «مگه تو منگلی که مسأله به این سادگی را نمیفهمی؟» درواقع برخی معلمان همچنان منگل بودن را انگی برای نادانی میدانند و از این لفظ برای تحقیر بچهها استفاده میکنند. متاسفانه اینها مشکلات جامعه ما است که انکارناپذیر است. حتی ممکن است خیلی از والدین اعتراض کنند که حضور بچههای استثنایی روحیه بچههایشان را خراب میکند اما هیچکدام نباید مانعی باشد برای این که کار پیش نرود.
پس درواقع جامعه ما برای پذیرش چنین موضوعی آماده نیست و راه زیادی در پیش دارد برای اینکه بتواند معلمان، والدین و دانشآموزان را همراهی کند. این عدم آمادگی و شروع یکباره آن از سال جدید نگرانکننده نیست؟
حضور بچههای استثنایی در مدارس عادی و رشدکردن آنها با بچههای سالم یک ضرورت است. ضرورتی که از خیلی پیشترها باید به وجود میآمد اما امکانات آن فراهم نشده بود. به همین دلیل نباید این مسأله به تعویق بیفتد. اینکه والدین و بچهها و حتی معلمان آمادگی برخورد با این قضیه را ندارند و آموزشهای لازم را ندیدهاند نباید سدی باشد برای اینکه این اتفاق به تعویق بیفتد. درست است که نیاز به مشاوره و کلاسهای توجیهی برای همه این گروهها لازم است اما ممکن است با تصور اینکه برنامهریزی درستی انجام نشده و زمینهسازی مناسبی هم صورت نگرفته جلوی این کار گرفته شود که به صلاح نیست. کافی است با آغاز سالتحصیلی جلسات پیوستهای گذاشته شود و گروههای مختلف توجیه شوند که حضور کودکان استثنایی نمیتواند هیچ آسیب و ضرری برای بچهها و مدرسه داشته باشد.
بچههای استثنایی یا کسانی که هوش مرزی دارند معمولا نمیتوانند با درسهایی که تدریس میشود، همراهی کنند. خیلی از آنها ضریب هوشی نرمالی ندارند و معمولا مهارتهای عملی را خوب یاد میگیرند و در یادگیری درسهای دیگر مثل ریاضی و علوم ضعیف هستند. آیا این بچهها قرار است در مدارس عادی هم همین درسها را بخوانند؟
همانطور که آموزش به معلمان و والدین و دیگر دانشآموزان از الزامات اجرایی شدن این طرح است، فراهمکردن بستههای آموزشی متناسب با هوش این افراد و البته مناسبسازی مدرسه هم از دیگر الزامات است. معلمان باید آموزشهای ویژهای یاد بگیرند و درسهای متفاوتی به این بچهها ارایه دهند، از طرفی چون خیلی از این بچهها دچار معلولیتهای جسمی هم هستند باید بستر مناسبی فراهم شود تا این کودکان بتوانند به راحتی به حیاط بروند، سرکلاسها حضور داشته باشند و با همکلاسیهای خود بازی کنند. در نتیجه باید به همه ابعاد توجه شود.
فکر میکنید چقدر زمان ببرد تا تمام کسانیکه با این ماجرا درگیر هستند به آمادگی کامل برسند؟
شاید زمان زیادی ببرد برای اینکه این موضوع کمکم جا بیفتد. اما انجام این کار چند حسن دارد. اول اینکه ما از نیروهای مولدی استفاده کردیم که ایزوله کردن هر کدام از آنها میتواند آسیبزننده باشد. اینکه تفکر پیشبینی داشته باشیم و خوب و بد ماجرا از قبل بررسی کنیم خوب است اما نباید با تصور اینکه چنین کاری شدنی نیست مانع آن شویم. دومین اتفاق این است که ما با این اقدام به شخصیت و شأن همه انسانها احترام گذاشتهایم و آنها را به رسمیت شناختهایم. یکی از شعارهای روز جهانی مددکاری ترفیع شأن و ارزش انسانهاست که با چنین اقدامی ما نشان میدهیم که تنها به شعارها بسنده نمیکنیم و در جهت انسانیت گام برمیداریم.