تعریف و شاخص های سلامت اجتماعی
- توضیحات
- نوشته شده توسط اعظم پیله وری
- دسته: پیشگیری از آسیب های اجتماعی
- بازدید: 34209
سلامت اجتماعی از مفاهیمی است که ارائه تعریف دقیقی از آن کار دشواری است.تنوع تعاریف موجود در این زمینه سبب ایجاد دیدگاههای متفاوتی می شود که درست یا نادرست بودن آن را نمی توان به وضوح تشخیص داد. «در متون موجود تعریف رسمی از سلامت اجتماعی وجود ندارد»(رارانی، موسوی و رفیعی،1390: 216)
اما به نظر می رسد، اولین بار میرینگوف و همکارانش از انستیتوی دانشگاه فوردهام برای ابداع سیاست اجتماعی در سال 1978 شاخص سلامت اجتماعی را منتشر کردند. این شاخص از ترکیب 16 نشانگر تشکیل شده است که سالانه اندازه گیری و به گونه ی یک رقم گزارش می شود.(سجادی و صدر السادات،1384: 6).
در این شاخص به منظور سنجش سلامت اجتماعی برای هر گروه سنی نشانگرهایی که مشخصه آن گروه سنی است آورده شده است، که محاسبه تمامی آنها گویای دورنمایی از سلامت اجتماعی کل جامعه می باشد. از آنجا که جوامع مختلف، شرایط متفاوتی دارند، بر این مبنا می توان شاخص های میرینگوف را در هر جامعه بسته به وضعیت آن جامعه کاربردی ساخت. در این راستا در بررسی که در زمینه شاخص های سلامت اجتماعی توسط رفیعی و همکارانش(1389) با عنوان«تدوین شاخص های ترکیبی سلامت اجتماعی در ایران» و به روش دلفی صورت گرفته شده است،
18 شاخص برای سلامت اجتماعی و جامعه سالم ذکر شده است؛ از جمله ویژگی هایی که بر روی آنها اجماع وجود دارد از قرار زیر است: کسی زیر خط فقر نباشد، خشونت در جامعه وجود نداشته باشد، رشد جمعیت کنترل شده باشد و موارد دیگر.مسلما تنظیم یک برنامه بهبود سلامت، بدونه توجه به زمینه های اجتماعی و فرهنگی جامعه مورد نظر به راهکارهای غیر کارآمد می انجامد.
کییز از دیگر صاحبنظرانی است که در ارتباط با سلامت اجتماعی سخن رانده است. وی شاخص های سلامت اجتماعی را از قرار زیر می داند:
جدول 1: ساختارهای سلامت اجتماعی با توجه به سطوح تحلیل و پیوستار اندازه گیری
سطوح تحليل
|
|||
پيوستار
|
فردي
|
بين فردي
|
اجتماعي
|
|
|
|
|
|
|
|
|
کییز و شاپیرو، 2004: 346
کییز معتقد است که به دلیل فقدان ابزارهای معتبر برای سنجش سلامت اجتماعی، این مفهوم به صورت یک مناظره سیاسی، اجتماعی در سطوحی فراتر از سطح فردی باقی مانده است.در نتیجه به دنبال تدوین شاخصی برای سنجش سلامت اجتماعی در بعد فردی، ابعاد سلامت اجتماعی را مطرح می کند .ابعاد سلامت اجتماعی شامل طیف مثبتی از ارزیابی فرد از تجاربش در جامعه است.
وی یک مدل 5 بعدی قابل سنجش از ابعاد سلامت اجتماعی ارائه می دهدکه طبق این ابعاد، فرد سالم از نظر اجتماعی زمانی عملکرد خوبی دارد که اجتماع را به صورت یک مجموعه معنادار، قابل فهم و دارای نیروهای بالقوه برای رشد و شکوفایی بداند. احساس کند که متعلق به گروههای اجتماعی خود است و خود را در اجتماع و پیشرفت آن سهیم بداند . این مقیاس با مقیاس های سلامت اجتماعی در سطح بین فردی (مثل پرخاشگری و حمایت اجتماعی) و سطح اجتماعی (مثل فقر و جایگاه اجتماعی)تفاوت دارد(کییز و شاپیرو،2004: 347).
اما نگاه ما در این تحقیق به سلامت اجتماعی یک گام عقب تر از آن چیزی است که کییز مطرح می نماید. ما در این مقال سلامت اجتماعی را معادل با پیوستار مثبت و در سطح سنجش فردی نمی دانیم و معتقدیم که جامعهاي كه آلودهكنندههاي محيطي دايما سلامت اشخاص را به مخاطره مياندازند یا شهروندان آن با فقدان مسكن، مدرسه، بهداشت و درمان مناسب مواجه است، بهرهمندي از مواهب اجتماعي براي گروههاي وسيعي از اقشار اجتماعي ناممكن می شود. همچنين جامعه که در آن بيعدالتی موج می زند و یا داراي تفاوتها و شكافهاي طبقاتي چشمگير است، جامعهاي كه كرامت انسانها در آن پايمال ميشود جامعه ناامن و بيقانون، جامعهاي كه در آن اعتماد وجود ندارد و افراد به آينده خود اطمينان ندارند و شايستهسالاري و امكان پيشرفت براساس صلاحيتهاي اجتماعي در آن وجود ندارد، جامعهاي «بيمار» است. سلامت اجتماعي در اين رويكرد، مجموعه اقداماتي را شامل ميشود تا چنين جوامعی را به تعادل باز گرداند. آسيبهاي واردشده به سلامت انسانها در چنین جامعه ای صرفا به عواقب بيروني نیست، بلكه عدم تعادلهاي اجتماعي، بيعدالتيها، پايمال شدن حقوق شهروندي منجر به ايجاد سطح پايداري از استرس با منشاء اجتماعي در افراد ميشود.
کییز هم زمانی که برای سنجش سلامت اجتماعی افراد جامعه اقدام می کند، پیش فرض ذهنی اش آن است که افراد در نقطه صفر یعنی جایی هستند که شرایط پایه ای و بسترهای لازم فراهم بوده است. منظور از این شرایط پایه ای حوزههاي ملموس وعینی همچون «محيطزيست»، «چیدمان شهري»، «محروميتزدايي» و توسعه زيرساختها و نیز حوزههاي ذهنی تری نظير «عدالت اجتماعي»، «حقوق شهروندي»، «امنيت»، «سرمايه اجتماعي» می باشد.
با این وجود باید توجه نمود که سلامت اجتماعی صرفا به منزلت اقتصادی و اجتماعی شهروندان بستگی ندارد، بلکه انعکاسی از موقعیت شهروندان در بستر یا بافت اجتماعی نیز است(امیر خانی و همکاران،1387: 25).به واقع گرچه برای تعریف و شاخص سازی سلامت اجتماعی ما لاجرم به افرادی همچون میرینگوف ها(1996)، رفیعی و همکاران(1389) نظر داریم، اما نباید فراموش کنیم که چنانچه در جامعه ای تمامی این شرایط نیز مهیا باشد باز هم امکان آن وجود دارد که افراد آن جامعه از سلامت اجتماعی به معنایی که در تعریف صاحبنظرانی چون کییز آمده است، برخودار نباشند. قدر مسلم آن است که وجود شاخص های ذکر شده توسط میرینگوفها شرط تعیین کننده سلامت اجتماعی به شمار می رود، هر چند این شرایط کافی نیست. بر اين اساس می توان گفت افرادي كه قدرت انعطافپذيري در زندگي خود را ندارند، در برابر ناملايمات كمطاقت هستند، پشتكار و اراده غلبه بر مشكلات را ندارند، يا اینکه بهلحاظ اجتماعي منزوي و پرخاشگر و نامنعطف هستند از نظر اجتماعي «ناسالم» هستند.
اما نگارنده معتقد است سلامت اجتماعی در معنای مطرح شده توسط کییز – ارزیابی فرد از عملکردش در اجتماع- به سبب شرایط موجود در کشور ما و نبود برخی از زیر ساختهای اساسی برای آن و در نتیجه نرسیدن به نقطه صفر مطرح شده در نظریه کییز، کاربردی نیست. گرچه می توان این استدلال را نیز مطرح کرد که سوال از افراد، برای سنجش سلامت اجتماعی کفایت نمی کند، ارزیابی های افراد بنا بر شرایطی از جمله ناآگاهی، کم توقعی برخی افراد و یا حتی معایب جمع آوری اطلاعات از طریق پرسشنامه و نیز نوع پرسشنامه کییز و محل سوال داشتن آن در ایران، می تواند با چالشهایی مواجه باشد. ضمن اینکه اعتقاد ما بر این است که برای سنجش سلامت اجتماعی باید هم از نظر متخصصین و هم از نظر فرد استفاده گردد. بر اساس آنچه عنوان شد، سلامت اجتماعی در این تحقیق بیشتر به فقدان پیوستار منفی در نظریه کییز و نه پیوستار مثبت مطرح شده توسط وی و نیز شاخص های سلامت اجتماعی از منظر میرینگوفها(1996) و یا مدنی و همکارانش(1389) نزدیک تر است.