عوامل موثر بر ايجاد و گسترش پديده كودكان خيابان

تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي در قرن بيستم نظام هاي سياسي و اجتماعي كشورهاي جهان را با دگرگوني هاي فراوان مواجه ساخته است. اين تحولات منشاء بسياري از پيامدهاي اجتماعي در جهان بخصوص در كشورهاي در حال توسعه شده است. كشورهاي در حال توسعه در حالي كه با رشد فزآيندۀ جمعيت روبرو مي باشد، در پيچ و خم رسيدن به توسعه در سطوح مختلف اجتماعي با مشكلات فراوان مواجه هستند . ساختار اقتصادي نامطمئن و عدم لايه بندي صحيح در سطوح جامعه، موجب اختلاف سطوح طبقاتي و در نتيجه باعث توزيع ناعادلانه ثروت و خدمات اجتماعي شده است. بهداشت، آموزش، خدمات حمايتي و مسكن و ديگر موارد حيطه هايي هستند كه طبقات پايين كشورهاي در حال توسعه از آنها بي نصيب ويا حداقل كم نصيب  هستند.

در اين ميان آسيب پذيرترين قشر جامعه كودكان هستند كه جزء اولين قربانيان نظام طبقاتي و پيامدهاي اين گونه نظامها هستند. در کشور ما نیز مانندپديدۀ کودکان خیابانی یکی از مظاهر دلخراش وضعیت اجتماعی به ویزه در شهر های بزرگ است که متاسفانه به دلیل نبود برنامه های موثر، ناآشنا بودن عوامل تصمیم گیرنده با شخصیت وروانشناسی کودکان و گاهی بهره گیری از قوه قهریه، هر آنچه تا کنون انجام شده مقطعی، گذرا و غیر متداوم بوده و علیرغم تمهیدات گوناگون این پدیده رو  به افزایش است.  کودکاني که به هر دليل از خانه گريخته اند يا طرد شده اند و در خيابانها زندگي مي کنند، به اتفاق آسيب ديده هستند و در معرض آسيبهاي اجتماعي بيشتري نيز مي باشند، اگر آينده اين کودکان را بدون هيچ اقدام موثري در ذهن خويش تصور کنيم، بدون شک به يکي از آسيبهاي اجتماعي و يا چند نابهنجاري با هم در اين کودکان خواهيم رسيد،کما اينکه از همين ابتداي خياباني شدن مورد سوءاستفاده هاي فراواني از جمله تجاوز جنسي، واسطه گري و استثمار توسط دلالان مواد مخدر، سرقت جهت رفع نياز هاي اوليه و انواع خشونت قرار مي گيرند. لذا توجه به وضعيت اين کودکان و اتخاذ سياستهاي اجتماعي متناسب با نيازها و مشکلات آنان جهت سازماندهي و نوتواني آنان از چند جنبه حائز اهميت است: اولاً مهمتر از همه اينکه اين کودکان انسانهايي پاک و معصوم اند که در حقيقت قرباني شرايط نامساعد خانواده و محيط شده اند و به عنوان انسانهايي که از حقوق خود محروم مانده اند مي بايست به آنها رسيدگي و توجه نمود و حتي الامکان حقوق از دست رفته شان را جايگزين کرد ثانياً اين کودکان منحرفين و بزهکاران بالقوه اي هستندكه انحراف اوليه در آنها رخ داده است و در صورت عدم توجه و رسيدگي چند گام بيشتر با بالفعل کردن بزه و انجام انحراف ثانوي فاصله ندارند، بنابراين جهت پيشگيري از پرورش بزهکاران حرفه اي در دامن جامعه اقدامات موثر و اتخاذ سياستهاي مناسب براي آنان الزامي مي نمايد.

يکي از اقداماتي که مي توان در اين رابطه انجام داد انجام تحقيقاتي است که به بررسي وضعيت کودکان خياباني از جهات گوناگون  بپردازد تا از اين طريق بتوان گامي در جهت کاهش و يا از بين بردن اين معضل برداشت و همچنين با شناخت وضعيت اين کودکان بتوان راهکارهايي در جهت ساماندهي آنها ارائه داد. عوامل موثر برايجاد وگسترش پديده كودكان خياباني

« از نظر رابرت ازراپارك مشي جامعه مدرن موجب تغييرات سريع مي شود كه اين تغييرات خود موجب بي سازماني اجتماعي مي شوند .» (رابينگتن :1383. 53)
از جمله اين تغييرات صنعتي شدن شهرنشيني و مهاجرت و افزايش جمعيت ، حاشيه نشيني فقر و ... هستند كه در زير به هر كدام از آنها به عنوان عوامل سطح كلان جامعه توجه مي شود.

الف – شهرنشيني :

« شهرنشيني و شهرگرايي امروزه در بيشتر كشورهاي جهان اهميتي ويژه يافته است . در كشورهاي در حال توسعه رشد سريع جمعيت و تمركز فعاليتهاي اقتصادي در شهرهاي بزرگ منجر به مهاجرت گروهي و گسترده به شهرها شده به نحوي كه حكومتها قادر به جلوگيري يا حتي كند كردن روند آن نيستند . شهرنشيني انفجار آميز بخش اصلي و هسته اي  شهرها را از ميان برده و احداث مسكنهاي غير بهداشتي و غير قانوني در محلات فقير نشيني كه چون قارچ از زمين مي رويند ، به وجود آورده است . دشواريهاي شهرنشيني از جمله از هم گسيختگي روابط اجتماعي ،ناسالم بودن فعاليتهاي اقتصادي ، عدم تعادل و توزيع درآمد ها ، فقدان امكانات رفاهي براي اكثر افراد به خصوص قشر آسيب پذيري مثل كودكان مخاطرات متعدد دارد.

از طرف ديگر در شهرهاي بزرگ به دليل افزايش بي حد جمعيت ، هيجان ، آشفتگي ، نگراني ، ترس و تشويش و اضطراب در بين شهرنشينان رو به فزوني است . رشد بي رويه جمعيت در شهرها بسياري از شهروندان را با دشواريهايي چون ضعف ، بي حالي ، عدم تعادل جسمي و رواني مواجه مي كند و بي ميلي نسبت به كار و فعاليت را در آنها فزوني مي بخشد.

آمارهاي مربوط به جرايم و بزهكاري در شهرها به خصوص شهرهاي بزرگ نشانگر فزوني اين پديده ها در دهه هاي اخير است كه به نوبه خود از گسترش شهرنشيني ريشه گرفته است . خودگرايي و تكروي در بيشتر فعاليتها به چشم مي خورد كه روابط صميمي كمتر است و احساس انزوا شدت دارد .» (ستوده ،1383. 62)

ب – حاشيه نشيني :

« حاشيه نشيني در شهرهايي كه پذيراي جمعيت اضافي در بافت اصلي خود نيستند ، رشد مي كند و عده كثيري از مهاجران با سكونت در زاغه هاي اطراف شهرها به كارهاي غير توليدي كشانده مي شوند . حاشيه نشيني با جرم رابطه مستقيمي دارد تنوع تجمل و اختلاف فاحش و چشمگير ساكنان شهري ، گراني و سنگيني هزينه هاي جاري زندگي موجب مي شود كه مهاجران غير متخصص كه درآمد آنان كفاف مخارجشان را نمي دهد جهت برآوردن نيازهاي خود دست به هر كاري ولو غير قانوني بزنند .» (همان صفحه 64).

از جمله مي توان به كار كودكان اشاره نمود كه ممكن است به اجبار به آن وادار شوند .

ج – مهاجرت :

« در كشورهاي در حال توسعه ، مهاجرت روستائيان به جوامع شهري ، در حقيقت انتقال فقر روستاها به شهرها است . اين توده هاي انبوه انساني براي تطبيق و تثبيت وضع موجود خويش از نظر اقتصادي و اجتماعي ناگزيرند در حاشيه ي شهرها زندگي كنند .

افزايش جمعيت ،مهاجرتهاي بي رويه روستائيان را در پي دارد كه خود دشواريهايي را به دنبال مي آورند . شغلهاي كاذب و فريبندگي و جاذبه هاي كاذب شهرها موجب فزوني مهاجرتهاي بي رويه روستائيان به شهرهاي بزرگ ، بخصوص شهرهاي مركزي استانها را مركز كشور مي شود . مهاجران روستايي كه بدون برنامه ريزي قبلي به شهرها هجوم مي آورند ، با بيكاري نامحدود مواجه شده ناچار به كارهاي غير قانوني و ضد اجتماعي تن مي- دهند » (ستوده 1383 : 64)

د – فقر :

« برخي از جامعه شناسان فقر و بينوايي را از عوامل بوجود آورنده جرم دانسته ، مي گويند كه در فرد تهيدست ، عقدۀ حقارت ايجاد مي شود و او را وادار به ارتكاب جرايم مي كند . بطور كلي در خانوادهايي كه افراد در كنار هم زندگي مي كنند و از لحاظ سكونت در زحمت و مضيقه هستند ، بويژه در نقاط پرجمعيت شهري كه چندين نفر مجبور هستند در يك اتاق سكونت داشته باشند ، استعداد بزهكاري بيشتر است . نوجوانان كه بايد در همان اتاق پدر و مادر خود با ساير برادران و خواهران بزرگتر يا كوچكتر زندگي كنند و ناچارند هرگونه صدا ، تمايل ، سليقه متضاد و دخالتهاي بيجا و بجاي ديگران را از نزديك احساس و تحمل كنند واجد آمادگي بيشتري براي ارتكاب جرم هستند .» ( ستوده 1383. 66)

ه – افزايش جمعيت :

« افزايش جمعيت مي تواند از عوامل بروز مسائل اجتماعي باشد . انفجار جمعيت مسائل و دشواريهاي مختلفي چون  فقر ، بيكاري ، سؤ تغذيه ، عدم رعايت بهداشت ، اعتياد و ...را در پي دارد. تنشها و ستيزهاي اجتماعي ناشي از اين انفجار جمعيت در تمامي جنبه هاي زندگي ما رخنه كرده است كه در مراكز شهري رو به افزايش است .» ( ستوده 1383. 67 )

بنابراين در بررسي رابطه اين عوامل ( شهرنشيني ، فقر ، حاشيه نشيني ، مهاجرتهاي بي- رويه و افزايش جمعيت ) با پيدايش و گسترش كودكان خياباني بايد گفت كه رشد روزافزون جمعيت و افزايش مهاجرت به شهرها ، حاشيه نشيني و تراكم در محله هاي فقيرنشين يكي از ريشه هاي گسترش تعداد كودكان خياباني و كار كودكان در جهان است . بنابراين فقر مالي و نياز مهمترين دليل وارد بازاركار شدن اين كودكان است و از سوي ديگر تقاضاي نيروي كار ارزان ، بدون بيمه و ماليات و ... بازاركار كودكان را رونق بخشيده و سبب جذب روزافزون آنها از سوي كارفرمايان شده است .البته بر طبق دسته بندي هاي گوناگون كودكان خياباني ، هر كدام از اين عوامل مي توانند به نحوي تاثير گذار باشند .

از طرف ديگر با توجه به رشد جمعيت كودكان و گسترش شهرنشيني ، مشكلات كودكان افزايش مي يابد . سيل مهاجران به مناطق شهري حاشيه نشيني در شهرهاي بزرگ را گسترش داده كه عواقب وخيمي از جمله فقر ، كمبود ( امكانات آموزشي ، بهداشتي ، بيكاري و از هم گسيختگي خانواده به دنبال دارد .
بنابراين اثرات منفي و زيانبار تحولات سريع و نظام نيافته اي اجتماعي در مرحله اول گريبانگير نهادهاي اجتماعي از جمله خانواده ، مدرسه و ... مي شوند كه از اين طريق به فرد منتقل مي شوند .بنا براين در رابطه بين عوامل محيطي و كودكان خياباني يك سري از نها -دها قرار دارند كه تغييرات محيطي كار كرد آنها را مختل مي كنند و از اين طريق كودكان تحت تاثير كژ كاركردي هاي آنان قرار مي گيرند .  (نهادهاي واسط)

1-تاثير عامل خانواده

خانواده به عنوان يك نهاد اجتماعي كه نقش مهمي در جامعه پذيري كودكان دارد در صورتي كه ساختار آن به دلايل گوناگون تغيير كند يعني يكي از اجزاء آن تغيير كند و يا نتواند وظايف خود را انجام دهد مي تواند در ايجاد و گسترش كودكان خياباني نقش داشته باشد .

الف – فقدان در خانواده

فقدان يعني از دست دادن يكي از اعضاي خانواده مي تواند اثر عميق بر زندگي خانواده داشته باشد و نوعي آسيب عاطفي بر كودكان وارد مي شود . فقدانهايي از جمله مرگ پدر يا مادر ، طلاق، زنداني شدن يكي از والدين و... مي توانند اثرات جبران ناپذيري بر روان كودكان داشته باشند كه نياز به سازگاري مجدد كودكان است و گاه با ورود عضو جديد به خانواده مثل ناپدري يا نامادري و يا كار پدر و مادر در بيرون از خانه و محدود شدن رابطه فرزندان با آنها اين سازگاري صورت نمي گيرد و يكي از پيامدهاي چنين خانواده اي كودكان خياباني است .

ب – خشونت در خانواده :

« رشد عاطفي كودك تحت تاثير سه عامل صورت مي گيرد : آمادگي ذاتي و مزاجي او ، رشد زيستي و عاطفي او ، محيط و وضع عاطفي خانوادۀ او، در صورتي كه يك يا تمام اين عوامل غير متوازن باشد ممكن است فعاليتهاي ضد اجتماعي و مجرمانه بروز كند . اما در خانواده هايي كه تنشهاي شديد وجود دارد ، معمولا" كودكان خود را تنها ومطرود حس مي كنند و فاقد انگيزش لازم براي همانند سازي خود با پدر و مادر يا معيارهاي پسنديدۀ رفتار هستند . معمولا" كيفيت محيط عاطفي اين گونه خانواده ها آنچنان ضعيف است كه تنها توليد واكنشهاي ضد اجتماعي مي كند .» (معظمي ، 1382 .   109)

بنابراين كودكاني كه در خانوادۀ داراي شرايط عاطفي غير سالم زندگي مي كنند و چنانچه تنشهاي خانوادگي روبه افزايش باشد (افزايش خشونتهاي مختلف اعم از بدني ، رواني ، فحاشي ) خيابان را به خانه ترجيح خواهند داد .

ج – نياز به محبت و توجه :

« از نظر بسياري از محققان مهمترين علت ترك خانه ، نياز به محبت و جلب توجه از سوي كودكان و بي توجهي به نيازهاي اجتماعي ، جسماني و رواني كودك از سوي والدين است ، آنها احساس مي كنند كه مورد پذيرش والدين نيستند و طرد شده اند و به شدت احساس محروميت مي كنند .بسياري از والدين به علل نارساييها وشكستهاي عاطفي و مشكلات زندگي قادر به دوست داشتن فرزندان خود نيستند و يا چنان درگير مسائل و مشكلات خود هستند كه فرزندانشان را فراموش كرده اند . بي توجهي به كودك معمولا" در والدين جواني كه قادر به تبديل نقش خود به زن و شوهر نيستند والدين معتاد ، والدين روان پريشي يا معلول و همچنين در طبقات پايين به سبب مشكلات اقتصادي پيش مي آيد . اين خانواده ها با درآمد كم ، بيكاري پنهان يا مزمن ، بيماري ، مسكن نامناسب و بطور كلي در شرايط بسيار دشواري زندگي مي كنند و توانايي رسيدگي به نيازهاي مختلف كودكان خود را ندارند . يكي از واكنشهاي بسيار متداول جهت مبارزه با احساس طرد شدن بروز رفتار پرخاشجويانه است . كودكان مطرود اعتراض رواني خود را به صورت بروز رفتارهاي ناخوشايند ظاهر مي سازند . غالب اين كودكان از خانه مي گريزند . » ( معظمي .1383.112.111)

د – اختلافات والدين :

اختلافات والدين آثار بسيار سوئي در روان كودك دارد . منتهي حساسيت كودكان در مقابل اين عامل متفاوت است . بر اثر اختلافات والدين ، كودك هميشه در اين اضطراب است كه نكند والدين از هم جدا شوند و وي بدون يكي از آنها بماند كه اين عامل كودك را دچار كشمكشي رواني كرده و مولد رفتارهاي سوء براي كودكان است .

2 – نظم خانه و روابط خانوادگي

«يكي از مهمترين دلايل گريز كودكان از خانواده مكانيزم هاي كنترل يا سيستمهاي فشاري است كه از سوي خانوادۀ سنتي و جامعه سنتي بر افراد خانواده تحميل مي شود . رفتارهاي كنترل كننده معمولا" بدون توضيح و قانع كردن تنها روشهايي را به فرد ناسازگار تحميل مي كند كه به آنها علاقه اي ندارد . در اين صورت كودك مجبور است فشار را بپذيرد و در همان حال احساس ناتواني مي كند زيرا به صورت مداوم مورد بي احترامي قرارمي گيرد .

با اين حال براي او راهي جز گريز از محدودۀ جغرافيايي كنترل اجتماعي باقي نمي ماند ، بنابراين تلاش مي كند از هر كسي كه مي شناسد فاصله بگيرد و در محيط بزرگ و شهر سرنوشت خود را بجويد .(انصاري .1377صفحه 5)

بنابراين خانواده هايي كه به فرزندان خود توجه لازم نمي كنند يا بي تفاوت تر از آن هستند كه آنها را تحت راهنمايي خويش درآورند و يا والدين بي اطلاعي كه در اماكن پست و حاشيه  شهرها زندگي مي كنند توجه و كنترل بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنها را بدون هيچ نظارتي رها مي كنند و در نتيجه غفلت والدين و آشفتگيهاي حاكم بر خانواده يكي از دلايل فرار كودكان است .

الف – تعداد برادران و خواهران :

در خانواده هاي پر اولاد ، مشكلات و مسئوليتها و عواطف خانوادگي و پيوندهاي گوناگوني كه بين آنها وجود دارد افراد خانواده را تحت تاثير قرار مي دهد هر چه تعداد اولاد بيشتر باشد والدين از نظر مالي در مضيقه بيشتري قرار مي گيرند و كوشش آنها براي تامين معشيت فرزندان زيادتر مي شود در نتيجه مشكلاتي در زمينه فردي و اجتماعي در محيط خانواده پيش مي آيد كه وجود آنها سبب مي شود ناراحتي يا گرفتاريهاي گوناگوني براي هر يك از اعضاي خانواده پيش آيد .

3 – فقر در خانواده

« با توجه به اين كه خانواده نهادي است كه از دل جامعه بيرون مي آيد در شرايط كنوني جامعه ما كه دسترسي به كار شرافتمندانه يا درآمد كافي براي تامين نيازهاي اوليه كودك به سختي ميسر است فشار و سركوب و ستمي كه پدر و مادر در مورد كودك خود مرتكب مي شود ناشي از موقعيت خود آنان در سلسله مراتب اجتماعي است و رفتار آنان در ارتباط نزديك با سهم آنان از ثروت اجتماعي و يافته هاي فرهنگي است . بدين ترتيب پدران و مادران طبقات محروم كه قادر به انجام كاركردهاي خانواده نيستند فشار خرد كننده مادي و ذهني شرايط خويش را به كودكانشان منتقل مي كنند . در چنين شرايطي ، كودكان و نوجوانان كه از عهدۀ پاسخگويي به توقعات جامعه رسمي اطراف خود مبني بر جهت دهي انرژي خود در مسير صحيح زندگي (تحصيل –كار ) باز مي مانند ، عصيان مي كنند گاه خانه و خانواده را به اميد يافتن راهي براي حل انبوه مشكلات مادي و معنوي ترك مي كنند .

بنابراين در جمع بندي تاثير خانواده بر ايجاد پديدۀ كودكان خياباني به طور خلاصه مي توان به موارد زير اشاره كرد :

1 – فقر عاطفي موجود در خانواده

2- تعدد زوجات پدر

3 – ترس از تنبيه و مجازات به دست بزرگترها به دليل انجام دادن عمل ضد اجتماعي  و اخلاق

4 – مشكلات درسي

5 – داشتن نقص عضو و مورد استهزاد و تمسخر قرار گرفتن توسط ساير افراد خانواده

6 – تجديد يا مردود شدن در دروس

7 – فشار خانواده و اعمال نگرشهاي متعصبانه در قبول آنچه در بين خانواده ها رسم و سنت ناميده مي شود ،عدم آستانه مقاومت كودك در برابر اين فشارها

8 – اعتياد يكي از والدين

9 – تمايل به استقلال فردي و تلاش براي اشتغال

10 – عدم تسلط سرپرست به هدايت و حمايت كودك

11 – فقر اقتصادي

12 – فشار رواني ناشي از بروز پديدۀ طلاق و خلا ايجاد شده

13 – همسر گزيني سريع و بدون مطالعه و مشورت سرپرست

14 – عواملي همچون بد رفتاري و از سوي ديگر وجود بدبيني در اجتماع نسبت به ناپدري و نامادري كه خود موجب تشديد بحرانهاي رفتاري مي شود .(جانقلي .130.129)

بر اسا س نتايج بدست آمده از تحقيقات پيشين مي توان نتيجه گرفت که رويکرد بي سازماني اجتماعي براي تبيين پديده ي کودکان خياباني از قدرت تبييني زيادي برخوردار است.به اين صورت که موج مهاجرت مردم از روستا به شهر ها و گسترش حاشيه نشيني ،عدم تامين نيازهاي اساسي طبقات جامعه توسط سازمانهاي خدمات اجتماعي تبعاتي چون کار کودکان در سنين پايين را به دنبال دارد. در واقع مي توان گفت پديده ي کودکان خياباني عمدتاً متاثر از ايجاد تحولات و تغييرات اجتماعي مي باشد تا ناشي از ويژگي هاي روحي و رواني . به کار گماردن کودکان ،از سوي والدينشان جهت کسب درآمد و کمک به اقتصاد خانواده ،حقوق اساسي کودکان را مورد تجاوز قرار مي دهد . اشتغال به کار، کودک را از آموزش باز مي دارد .

آموزش صرفاً يک حق مجزا و منحصر به فرد نيست بلکه بستري براي برخورداري از ساير حقوق است.کودکاني که هيچگونه دسترسي به آموزش کافي و برابر ندارند ،ناچارند به سمت کارهاي مخاطره آميز براي کسب درآمد روي آورند .کار کودک فقر وي را جاودانه مي کند. کودکان کارگر فقير ،از آنجا که نمي توانند هم پاي بزرگسالان خود را بالا بکشند ،به مشاغل غير تخصصي با دستمزد اندک و يا مشاغل غير قانوني روي مي آورند.

حمايت اجتماعي از سوي نهادهاي دولتي و خصوصي و کمک به خانواده ها براي برآورده کردن نياز هايشان ،کمک موثري در جهت ممانعت از اشتغال کودکان در خيابان مي کند. خانواده ها براي آموزش هنجارهاي اجتماعي به کودکان خود به دليل فقر اقتصادي و فرهنگي دچار مشکلات عديده اي  مي باشند .

همنوايي و همراهي با ارزشهاي جامعه توسط کودکان مستلزم کسب گرايشها و ارزشها و شناخت ،براي تکميل و انجام نقشهاي اجتماعي است.اما تحرک سريع اجتماعي و مکاني خانواده ها را در وضعيتي قرار داده است که قبل از اينکه به صورت کامل در پايگاه جديد قرار گيرند ،انتظارات و خواسته هاي جديدي مطرح مي سازند که دستيابي به اين خواسته ها حقوق کودکان را به مخاطره مي اندازد.

samira
با سلام مقاله عوامل موثر بر ایجاد و افزایش پدیده کودکان خیابانی مربوط به کدام سال است چون بع عنوان منبع از آن استفاده میکنم و ذکر عنوان مقاله سال و نویسنده مهم است اگر امکانش است به ایمیلم پاسخ دهیدممنون
1