دولت رفاه چالشها و جایگزین ها
- توضیحات
- نوشته شده توسط محبوبه حامد
- دسته: پیشگیری از آسیب های اجتماعی
- بازدید: 2782
همواره چالش بر سر وجود و عدم وجود دولت رفاه وجود دارد. همچنین هنوز برخی بر این باورند که وجود دولتی که حامی نیازمندان باشد ضروری است. در مقابل برخی از منتقدین چنین ضرورتی را نفع کرده و به دولت حداقلی معتقدند. در این پژوهش به بررسی مختصری از تاریخچه دولت رفاه پرداخته ایم. سپس به تعریف دولت رفاه، وظایف و عملکردهایآن پرداخته شده است. در ادامه نیز به برسی نظر منقدان دولت رفاه و دولتهای رفاهی جایگرینی اشاره می کنیم که از نظر برخی اندیشمندان چون پوپر و گیدنز ، می تواند نقایص مورد انتقاد دولت رفاه اولیه را حذف کند، و از آنها مبرا شود و بر این اساس به مهندسی اجتماعی تدریجی و جامعه رفاه مثبت در نظریات این بزرگان اشاراتی خواهیم داشت.
گفته میشود، «دولت رفاه، واجد و مظهر یک ایدئولوژی مشترک و عمومی نیست» و در واقع حاصل ارتباطهای تعاملی ملی و مبارزاتی گروههای سیاسی و اقتصادی مختلف است.از اینرو،دولت رفاه به نحوی تعریف میشود که ناظر به نتیجه این تعامل،که همانا «سازش ملی»است،باشد.در تعریف دولت رفاه آمده است که«دولت رفاه عبارت است از نوعی«سازش ملی»در زمینههایی که بالقوه اختلافزاست.»شاید همین ویژگی،پذیرش همگانی در جهت کاهش اختلافات در جوامع باشد که به پایداری این رویکرد یاری رسانده است و آن را از ویژگیهای دولت مدرن قرار داده است.
دولت رفاه در فرآیند ایجاد و بسط حیطه عملکردی خود عمدتا از سد مدخل عبور کرده است، در بدو پیدایش، تلاشها عمدتا جهت تدارک تأمیناجتماعی برای رفع نیاز محرومترین افراد جامعه بود،پس از آن بنا به نیاز دیگر افراد و تبلور این نیازها در مطالبات گروههای مختلف سیاسی،فشار این گروهها جهت بسط دامنه پوشش آن صورت گرفت و در نهایت نظام تأمین اجتماعی-بخصوص پس از جنگ جهانیدوم-دارای پوشش گستردهتری شد که تقریبا اکثر بیکاران را نیز دربر گرفت.
ایجاد تحول در دولت رفاه و فرآیند نهادیشدن آن در دولت مدرن، تا حد زیادی با روند استقرار دموکراسی سیاسی و توسعه سیاسی نیز ارتباط دارد.دو مرحله یا گام مطرح در فرآیند توسعه سیاسی که با دولت رفاه در ارتباط میباشند عبارتاند از نخست تحقق حق رأی همگانی و دوم ظهور احزاب سیاسی کارگری.گرچه هیچ حزب و گروهی نمیتواند مدعی شود که منحصرا در اثر عملیات آن حزب،تحولات در سیاست اجتماعی و«گردش آن از بیمه کارگران به نظام دولت رفاه» شکل گرفته است.«گسترش طرحهای تأمین اجتماعی که تا حدودی از توسعه اندیشه استقرار نظام بیمه ملی در کشورهای مختلف متأثر بود»به عنوان واکنش دولتمردان به مقتضیات ناشی از تغییرات بنیادی اقتصادی-سیاسی و جمعیتی تلقی میشود.در این راستا گرایش به دموکراسی نیز به این فرآیند دامن میزد به گونهای که«ترتیبات بیمهاجتماعی به عنوان بخشی از گسترش دموکراسی،که باعث شده بود گروههایی گستردهتر از جمعیت به حق رأی دست یابند،توسعه و تحول یافت».
روند تحولات در نظام تأمیناجتماعی-به عنوان یک زیرپایه مهم دولت رفاه-را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد.مرحله نخست آن که قبل از تصویب نخستین قانون بیمه اجتماعی(در سال 1883)است به زمانی برمیگردد که اتحادیههای کارگری پا گرفتند و فعال شدند.
کمون پاریس یکی از عوامل مؤثر در این مرحله است. تغییر نگرش به فقر نه به عنوان یک خطر فردی بلکه به عنوان یک مخاطره جمعی حاصل این دوره بود.فقر به عنوان یک خطر فردی، نگاه به فقر را عمدتا متوجه عملکرد فرد یا شرایط خاص یک فرد میکند، اما در رویکرد فقر به عنوان یک مخاطره جمعی، فقر نه صرفا زاییده عمل فرد،که حاصل کنش و همکنشهای جمعی-در عرصه ملی و فراملی-به شمار میرود. مرحله دوم از 1883 تا 1914 است که دولتها شروع به دخالت در تأمیناجتماعی عمدتا نیروی کار فقیر کردند. مرحله سوم که دوره بین دو جنگجهانی است، سیاست اجتماعی تغییر کرد و طرحهای بیمهای که فقط شامل کارگران بود، دامنهای گسترده تر یافت و به نظام های بیمهای ملی بدل شد. در واقع فشار ناشی از بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و پیدایش تئوری کینزی که حاصل این دوره بود از دلایل عمده گرایش دولتها به این رویکرد بود.
مرحله چهارم که از 1945 تا 1975 را دربر میگیرد، شامل گسترش شمول تأمیناجتماعی و حمایت از خانواده و ارائه خدمات اجتماعی متنوع تر از قبیل مراقبت از کودکان و سالمندان است. حضور و گسترش احزاب سیاسی کارگری و فشارهای مستقیم و غیرمستقیم این احزاب را میتوان از عوامل تأثیرگذار در این مرحله دانست.
از میانه های دههی 1970،تغییر و تحول در نظام دولت رفاه متوقف شده و به سمتی رفته است که امروزه بحث بحران در دولت رفاه مطرح شده است. طرح مسألهی «بحران» در دولت رفاه اساسا ناشی از بحران کاهش سود دهه 70 است.
درواقع کاهش سود سرمایه در این دهه که تا حد زیادی ناشی از نوع انباشت سرمایه بود،با ایجاد گروههای ضد مالیات به ایجاد این مفهوم در دولت رفاه انجامید. مباحث مربوط به بحران را از دو زاویه عمده میتوان نگاه کرد،نخست جنبه مالی آن و دوم جنبه مشروعیت. «بحران مالی از دو مشکل بنیادی سرچشمه میگیرد.اول این که،رشد اقتصادی پایین،و گاهی منفی،باعث میشود منابعی که برای حفظ و گسترش دولت رفاهی لازم است به فراوانی گذشته موجود نباشد و دوم اینکه، دوران طولانی عدم اشتغال موجب آن است که،از یکسو، فشار مالی بر نظام مزایای نقدی افزوده شود، و از سوی دیگر به خاطر کم شدن میزان مالیاتها یا کسور وصولی، یا هر دو ،سطح درآمد ها کاهش یابد«.
بحران مشروعیت نیز اساسا ناشی از بحث «عدم تناسب هزینه نظام های رفاهی با تأثیرات بالفعل» آن بهشمار میرود. از جمله مسائل مهمی که در دهه اخیر از زاویه «مشروعیت» وارد مباحث مربوط به دولت رفاه شده است، یکی تأثیر ارائه خدمات اجتماعی بر کاهش انگیزه نیروی کار است و دیگری بحث مربوط به قدرت رقابت دولتهای رفاه در مناسبات بین المللی.
برای مواجهه با این بحرانها، اصلاحاتی در فرآیند تهیه و ارائه خدمات شکلگرفته و در حال شکلگیری است، یک نکته مهم این است که معمولا برای حل مشکلات مالی« سعی میکنند از طریق کاهش هزینههای نظام رفاهی، و نه افزایش منابع آن عمل کنند، که به نظر میرسد این رویکرد نیاز به بازبینی دارد. تدوین ترتیبات مشارکت بخش عمومی و خصوصی از راهکارهای مورد بحث در این ارتباط به شمار میرود.